چی شد که الان “در کاشان” رو داریم؟
داستان یه جوون عادی…
حدود سال 1391 – 1392 بود و یه جوون که داشت دوره راهنمایی (متوسطه اول) رو میگذروند، علاقهمند به ورزش، نقاشی و حیوانات بود و خیلی عادی زندگیشو میکرد، با پیشنهاد پدر و مادرش به یه دوره آموزشی کامپیوتر (که بهش میگفتن مهارتهای ICDL + فتوشاپ) رفت، بدون اینکه حتی علاقهی چندانی داشته باشه بهش!
اوایل خیلی براش سخت بود که توی کلاسهای مبانی کامپیوتر بشینه که شامل کلی توضیحات تئوری و گاهی خستهکنندهاس… اما یه حسی بهش میگفت یه خورده ادامه بده شاید جالب بود (انگار یه چیزی ته دلش این مسیر رو دوست داشت!)… خلاصه هرطور بود اون مرحله رو گذروند و رسید به آموزشهای ویندوز و نرمافزارهای کامپیوتر و یهو بوم!
اینجا بود که حس خاصی رو تجربه کرد. طوری که انگار تمام دنیا یه طرف، کار با کامپیوتر و برنامههاشم یه طرف! از جایی که این حس رو تجربه کرد تا پایان تمام آموزشها، خیلی سریع واسهاش گذشت و با علاقه و انگیزهی زیاد موارد مختلف رو یاد میگرفت و حسابی هم برای هر موضوع و برنامه وقت میگذاشت و تمرین میکرد (حتی چیزهایی که آموزش ندیده بود).
راه جدید
این راه جدید چیزی نبود که اون جوون فقط به چشم یه اتفاق جذاب و گذری بهش نگاه کنه؛ نه! تازه شروع ماجرا بود!
بعد از اینکه دورهی آموزشی رو تموم کرد، فهمید که این راه، راهی نیست که به آخرش رسیده باشه یا بخواد عوضش کنه؛ اتفاقا میخواد ادامهاش بده و بیشتر توش عمیق بشه و ببینه چه خبره! این شد که با وجود اصرار بقیه برای رفتن به رشتهی ریاضی و تجربی و…، تصمیم گرفت تنها رشتهای که قطعا ادامه میده، رشتهی کامپیوتر فنیحرفهای هستش. این شد که با وجود همه صحبتها و اصرارها، به ندای درونیش گوش کرد و با منطق خودش، رشتهی کامپیوتر رو انتخاب کرد.
از همون اول با چالش مواجه شد!
موقعی که خواست برای ثبتنام رشتهی کامپیوتر اقدام کنه، با وجود چندین هنرستان که این رشته رو تا سال قبل داشتن، اما هیچکدوم ورودی نداشتن به جز تنها یک هنرستان در کاشان که خب با انتخابی که کرده بود، حاضر بود حتی سختی و دوریهای راه رو تحمل کنه ولی حتما همین رشته رو بره!
به واسطهی این اتفاق که هیچ هنرستانی ورودی رشته کامپیوتر نداشت، افراد مختلف از شهرها و قسمتهای مختلف کاشان و حتی خارج از کاشان به این هنرستان اومده بودن که بعدا فهمید که این اتفاق چقدر براش مفید بوده!
همونطور که همه چیز اولش سخته، اوایل حضور در اون هنرستان هم سخت بود و گاهی حتی پشیمون میشد که چرا این سختی رو قبول کرده… ولی همیشه زندگی بالا و پایین داره و احساسات خوب و بد زیادی رو توی دلت میکاره و اون جوون هم استثنا نبود، بنابراین تصمیم گرفت تسلیم نشه و ادامه بده…
رشته دانشگاه
بعد از 2 سال، دوره هنرستان رو با نمرات بالا در درسهای تخصصی و نمرات متوسط در درسهای عمومی تموم کرد و حسابی به حوزههای مختلف کامپیوتر از سختافزار و قطعات کامپیوتر تا نرمافزار و کدنویسی و طراحی گرافیکی هم علاقهمند شده بود و نمیدونست کدوم رو باید ادامه بده، چون باید برای دانشگاه، انتخاب رشته میکرد
در نهایت رشتهی مهندسی نرمافزار رو انتخاب کرد و برای کنکورش هم فقط یک فصل درس برنامهنویسی رو کار کرد و رفت واسه کنکور :)))
در نهایت با یه رتبه خوب، تونست رشتهی مهندسی نرمافزار رو شرکت کنه.
مسیر تخصصی جدید و شروع کار
توی همون سال (1396) وقتی که گاهی طرحهای گرافیکی میزد و داخل پیجش میگذاشت و از طرفی هم گاهی کدنویسی انجام میداد، یه پیشنهاد کاری در یک شرکت آگهی و تبلیغات بهش شد.
با وجود اینکه اون آمادگی لازم رو در خودش نمیدید، بازم قبول کرد و به پیشنهاد مدیر اون شرکت شروع کرد دیدن آموزشهای طراحی وبسایت و این شد که وارد این مسیر شد و مثل همیشه که چیزای جدید حسابی جذبش میکنن، این حوزه هم حسابی بهش کیف داده بود و بهش علاقهمند شده بود.
اوایل حضور در اون شرکت تبلیغاتی، مشغول طراحی گرافیکی بود و در کنارش هم طراحی سایت رو هم کار میکرد، البته تخصصهای مختلفی مثل برنامهنویسی اپلیکیشن موبایل هم کار کرد ولی بیشتر به سمت طراحی سایت رفت و کم کم با متخصصتر شدن در این حوزه، تبدیل شد به کارمند IT اون مجموعه و موارد طراحی و پشتیبانی سایت رو انجام میداد.
دیگه با سایت چیکار میشه کرد؟
همونطور که توی طراحی سایت پیشرفت میکرد، به سمت یک سری تخصصهای دیگه رفت از جمله بازاریابی دیجیتال و سئو (بهینهسازی سایت برای موتورهای جستجو مثل گوگل) و هر از گاهی آموزشهایی در این زمینه میدید و روی سایتهایی که به دستش سپرده بودن، اعمال میکرد و نتایج خیلی جالبی از این کار میدید.
دیگه بسه!
خلاصه اون جوون حدود 7 سالی رو در اون مجموعه مشغول بود تا اینکه دیگه گفت میخوام مستقل بشم و راه رسیدن به اهدافش رو با خروج از اون شرکت دیده بود. البته اینکه از اونجا بیاد بیرون خیلی خیلی براش چالش برانگیز بود و استرسهای زیادی کشید و فشار زیادی روش بود، با این حال بخاطر اهدافش، بالاخره در تابستان سال 1403 از اونجا خارج شد و وارد دنیای آزاد شد!
باید روی پای خودت بایستی
اوایل خروج از اونجا، شروع کرد به پروژه گرفتن از سایتهای مخصوصی که کارفرماهای مختلف میومدن و دنبال متخصص میگشتن و توی این مسیر کلی مشتری خوش اخلاق و همراه پیدا کرد و چند ماهی رو با اونا ادامه داد.
توی این مدت به تخصصش در سئو، مارکتینگ (بازاریابی) و حتی طراحی گرافیکی رابط کاربری در زمینهی سایت (UI UX) هم بیشتر پرداخت و توی این حوزه هم چندین پروژه ادامهدار گرفت و دید که بدک نیست و انگار دوست داره این مسیر رو یه خورده بیشتر ادامه بده…
یه چیزی که واسه خود خودت باشه!
این جوون همیشه پس ذهنش دنبال یه بیزینس و کسبوکار بود که برای خودش باشه و بتونه کامل مدیریتش کنه. با وجود اینکه چندین بار هم برای این کار اقدام کرد، ولی بازم هیچکدوم نهایی نشد و اون چندتا بیزینس هم عموما در زمینهی فروش محصولات فیزیکی بود.
کاری رو بکن که توش تخصص داری
حسابی فکر کرد، ساعتها، روزها و ماهها در کنار کارهای دیگهاش، ذهنش درگیر این بود که چیکار کنم و چطور شروع کنم.
بالاخره به این نتیجه رسید که باید به کمک این تخصصهایی که داره یه کاری رو انجام بده که از همه بخشهاش سر در بیاره، بنابراین این شد که از تخصصش توی طراحی سایت، طراحی رابط کاربری و کدنویسی استفاده کرد و سایت “در کاشان” رو در تابستان سال 1404 طراحی و کدنویسی کرد و به کمک تخصصش توی بازاریابی و سئو، شروع کرد به تولید محتوایی که باعث ورود کاربران به سایت میشه و باعث بیشتر دیده شدنش میشه.
و…
و این بود داستان به وجود اومدن وبسایت “در کاشان” و این داستان همچنان ادامه داره…